رها بهمنیرها بهمنی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

رها عشق مامان و بابا

رها بهمنی دختر اسفند ماهی من

بدون عنوان

روزهای بدیه.تو داری دندون در میاری (البته  4 و 5 و 6 امین دندونت رو باهم داری در میاری)و خیلی اوضاعت بیریخته و مدام تب میکنی و گریه های خفن وحشتناک میکنی.که دل ادم کباب میشه و من  و بابات همرات گریه میکنیم. این روزها انقدر بده که هر لحظه آرزوی مرگ میکنم تا اشک های تورو نبینم و صدای ناله هات رو نشنوم.میدونم تو داری رشد میکنی اما من اصلا تحمل غم و درد تورو ندارم.فدات شم من.ای کاش از دستم کاری برات بر میاومد.ای کاش میشد من به جای تو درد بکشم تو عزیز من همیشه خندون و در حال رقص میموندی. رهای من خییییییییییییییلی برام سخته مامان .باور کن من بیشتر از تو دارم درد میکشم.   عاشقتم نفس من ...
1 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

٥ روز بود رفتیم تهران .پیش مامان بزرگت و عمه هات. تو اونجا خیلی بهونه بابات رو میگرفتی.درست مثل من که دلم براش یه ذره شده بود. الان دیگه تو قشنگ چهار دست و پا راه میری .تا چندروز پیش فقط دنده عقب میرفتی از دیروز دنده جلوت هم به کار افتاده.عاشق کنترلی.در اوج گریه هم که باشی با دیدن کنترل آروم میشی.خیلی جالبه عشقم.... گرچه به پستونک هم معتاد شدی بدون اون خواب نمیری.مثلا همین امروز که من اومدم سرکار و یادم رفت پستونکت رو بذارم خونه.مامان جون زنگ زد که تو خیلی داری بیقراری میکنی و پستونک میخوای منم مجبور شدم مرخصی بگیرم و به دادت برسم. دیگه علاوه بر سوپ و حریره و فرنی و سرلاک بهت آبمیوه هم میدم.یه خورده زوده اما تو خداروشکر خوب میخوری و مش...
1 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

ساعت 7 صبحه و من دلم خیلی خیلی گرفته.تو بد جور مریض شدی و تب کردی و مدام داری گریه میکنی و ناله میکنی.3 شبه که من و تو تاصبح بیداریم و من دارم پاشویه ات میکنم و مواظبتم. اما دلم گرفته و عذاب وجدان شدید دارم که تو ویروس سرماخوردگی رو از من گرفتی .من چندروز به شدت مریض شدم و افتادم .حتی نتونستم برم سرکار.سرماخوردگی خیلی سختی خوردم و همزمان دندون عقلم هم در اومد و ...خیلی حواسم بود که طرف تو نیام و ماسک بزنم ...اما یه روز دلم طاقت نیاورد و یواش بوسیدمت.انقدر دلم برای بوسیدنت تنگ شده بود که تحمل نیاوردم و مجبور شدم ماچت کنم و خداییش خیلی چسبید.اما تو سرما خوردی...مامان جون میگه داری دندون در میاری و تبت به خاطر اینه امام من احساس میکنم از من و...
28 فروردين 1392

اولین بوسه تو

امروز اولین بوسه تو رو بر روی گونه هام حس کردم.واااااااااااااااااای خدایا چقدر شیرین بود.انگار مست شدم.دخترک ناز من بالاترین لذت دنیا رو امروز تجربه کردم. رها خیلی خیلی عاشقتمم مامان ...
26 اسفند 1391