رها بهمنیرها بهمنی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

رها عشق مامان و بابا

رها بهمنی دختر اسفند ماهی من

بدون عنوان

سلام عروسک مامان قربونت برم که داری روز به روز عزیز تر و تو دل برو تر میشی. گرچه این روزا از خونه فراری شدی و همش یا میخوای بری خونه مامان جون (البته با گریه و خود زنی و قهر و...)موفق میشی و این هفته 5 شب خونه نیومدی.و یا میخوای بری مهدکودک پیش دوستات(هنوز مهدکودک نرفتی و نمیدونم چرا انقدر عشق مهدکودک شدی ). از هفته آینده باید بری مهدکودک...با امیر پسر خاله ویدا یه جا ثبت نامتون کردیم.... خیلی وقته ازت عکس نگرفتم.اما ایشالا امروز حتما ازت عکس میگیرم و میزارم تو وبت. خلاصه اینکه عشق من هر روز دارم عاشق تر میشم و تو تنها امیدم تو زندگیمی.  
22 شهريور 1393

بدون عنوان

خدایا هزاران بار شکرت میکنم به خاطر نعمت سلامتی که به من و خانواده ام عرضه داشتی.خدایا به حق حقانیتت همه مریضا رو شفا بده... خدارو شکر رهای من بعد از گذروندن یک دوره سخت نقاهت حالش خوب خوب شد.البته خیلی اذیت شد و 3 کیلو کم کرد.هیچی نمیخورد.فقط آب اونم به زور و با ناله و اشک.....هفته اول خیلی سخت بود انقدر درد داشت که مدام ناله میکرد تمام بنیه اش رو هم از دست داده بود حتی نمیتونست رو پاهاش واسته و میخورد زمین.... دکتر هم خیلی تعجب کرد که این چرا انقدر ناتوان شده و کلی مولتی ویتامین و دارو براش نوشت.و اونو ساکشن کرد و کلی خون لخته و ...از گلوش بیرون آورد بیچاره رها خیلی جیغ زد و گریه کرد منم بس گریه کردم از اتاق کردم بیرون... اما خدار...
9 مرداد 1393