رها بهمنیرها بهمنی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

رها عشق مامان و بابا

رها بهمنی دختر اسفند ماهی من

بدون عنوان

دیگر هیچگاه چنین روز ی را با فرزندانتان نخواهید داشت. فردا کمی بزرگتر از امروزشان خواهند بود. امروز یک هدیه است .نفس بکشید و توجه کنید. آنها را ببویید و نوازش کنید. به چهره زیبا و پاهای کوچکشان بنگرید و دقت کنید. از دلربایی های کودکانه شان لذت ببرید. امروز لذت ببر مادر. پیش از اینکه متوجه شوی تمام خواهد شد.   ...
21 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

دیشب نصفه شب از خواب بیدار شدم دیدیم تو عزیز دلم سرت رو گذاشتی رو دستم و دستت رو دورگردنم حلقه کردی و خوابیدی....چه حس شیرینی بود رها .من اون لحظه تو بهشت بودم.دوست داشتم هیچ وقت صبح نشه و تو همیشه در آغوش من ،خواب بری و من با تمام وجود حس امنیت و آرامش رو بهت هدیه کنم.شیرینی اون لحظه هرگز یادم نمیره.دیگه خواب از سرم پرید.انقدر نگات کردم تا بیدار شدی و منم غرق بوسه ات کردم.تمام وجودت رو با تمام وجود بوسیدم و لذت بردم..تو عشق منم لبخند قشنگی زدی و شیر خوردی و دوباره آروم (البته ایندفعه پشت به من )خوابیدی.... تو که خواب رفتی من همچنان پر از خوشبختی بودم.تو سمت چپم خواب بودی و بابات سمت راستم.دو تا موجودی که نفسم به نفس شماها بنده.دو تا فرشته...
15 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

دیروز یه لحظه تو آشپزخونه مشغول کارام بودم که دیدیم رها نیست،صداش زدم جواب نداد فهمیدم یه دسته گل به آب دادی که جواب نمیدی.و بعد با این صحنه روبه رو شدم... بله رها خانم کشوی لباس های من رو خالی کرده بود و داشت پرو میکرد(کوچولوی من از حالا داره اموال من رو تصاحب کنه...) ...
14 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلام کوچولوی نازم امروز روز مادره و من دومین سالیه که مادر شدم.مادر....چقدر دارم با این واژه مانوس میشم. روز به روز بیشتر به عمق این واژه نفوذ میکنم و با معناش آشنا میشم."مادر" ... رها جونم مادرشدن یعنی فدا کردن،یعنی تمام وجودت رو با تمام عشقت فدای کسی کنی که تکه ای از وجودته.مادر شدن "یعنی عاشق واقعی شدن.عشقی متفاوت از تمام عشق های دنیا.عشقی که مطمئنم بینظیره... مادر شدن یعنی... دختر رویایی من ،من با تمام وجودم شاکر خدایم هستم که حس قشنگ مادر شدن رو با تو و لبخندهای تو به من نشون داد.هزاران مرتبه سپاس خدایی رو که تو رو به من هدیه داد .هدیه ای که یکتاست و بی نظیر...  
11 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

عشق کوچولوی من ،  تغییراتی که تو عزیز دلم تو این مدت کردی: 1- موقع خداحافظی دستات رو تکون میدی و میگی بای بای. 2- دو تا دستت رو میبری بالا و خدارو شکر میکنی. 3- دست میزنی. 4- سرفه میزنی. 5- ادای خنده در میاری. 6- چشم و پا و دستت رو نشون میدی. 7- عاشق " مبو" همون گربه ای.و مدام صدا میزنی مبو،مبو.در اوج گریه هم که باشی اگه مبو بیاد آروم میشی و میخندی. 8- میبوسی(این قشنگترین کارته) 9-میرقصی.به محض اینکه صدای آهنگ میشنوی ناخودآگاه از خودت حرکات موزون دست و کمر میری. 10- بابا،مامان،دست،آب،مبو،...میگی. 11-جیغ های وحشتناک بنفش میزنی. 12- خودت می ایستی و یک قدم راه میری. 13- طرز نشستنت خیلی با مزه است.یه پات رو د...
10 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

1 ساعت پیش کنارم نشسته بودی و داشتی با عروسکات بازی میکردی و براشون لالایی میخوندی و میبوسیدیشون و...منم با عشق نگات میکردم و صدای ضبط ماشین رو بلند کردم تا یه کم برام برقصی و تو دختر همیشه پایه من ،با یک لبخند ملیح برام رقصیدی... پر از عشق بودم و انگار تو بهشت بودم و تمام حواسم به تو بود،غرقت شده بودم... تا رسیدیم به مهدکودک.قلبم گرفت.دوباره جدایی...خیلی سخت بود برام،سخت تر از اولین باری که گذاشتمت مهد و باهات خداحافظی کردم،سخت تر از اولین باری که ازت جدا شدم و تورو به مامان جون سپردم....سخت تر از همیشه. بغضم گرفت و دوباره طبق معمول تو رو با گریه تحویل "خاله سمیه" دادم.و اون هم طبق معمول با اخم و تخم رها رو ازم گرفتی و حتما تو دلش کلی...
9 ارديبهشت 1392

رها اینجا ، رها آنجا ، رها همه جا...

  رها پشت مبل،در حال دکی کردن... رها زیر میز ناهارخوری... رها در کمدش..(خودش تمام اسباب بازیهاشو ریخت پایین و بعد با کمک دستگیره در کمد رفت بالا و بعد دستور داد در کمد رو براش ببندیم)... رها در شومینه،...البته دیر رسیدم و از لحظه وقوع حادثه (داخل شومینه رفتن)نشد عکس بگیرم... ...
8 ارديبهشت 1392