بدون عنوان
سلام رها جونم
چندوقته نیومدم و ننوشتم .وقت نشد نفسم ببخشید.
و اما از خاطرات این چند وقت برات بگم.اول از همه جشن تولدت که تهران خونه مامان بزرگت گرفتیم و چون کسی به من چیزی نگفته بود و طبق معمول از قبل خودشون برنامه ریزی کرده بودن خیلی خوش نگذشت بهم و هیچی اون جوری که میخواستم نشد...من برات تو فکرکارت و تزیینات و لباس و ...بودم اما....در هرصورت جشن 2 سالگیت هم برگزار شد که عکساشو برات میزارم.
عید رو رفتیم تهران و بعد از اون با مامابزرگ و بابابزرگت رفتیم شمال و برای اولین بار بعد از 5 سال فامیل های پدریت رو دیدیمو البته کلی متحیر شدیم!!!!!!!!!!!!!!
بعد از اون برگشتیم کرمان و طبق معمول داشتیم به سختی زندگی میکردیم که نمیدونم چی شد که ورقه روزگار برگشت و خدارو شکر آرامش داره برمیگرده...
هفته پیش هم یه مشهد ناغافلی پیش اومد و 2 روزه رفتیم زیارت (از طرف اداره مامان بزرگت) و دیروز برگشتیم....که البته تو خیلی مریض شدی و اسهال و استفراغ شدید گرفتی و بردیمت دکتر و گفت آصم کودکان داری...وقتی این رو گفت فشارم افتاد خیلی ترسیدم نمیدونم این مریضی چیه و بایدچکار کنم برای همین فردا دارم میبرمت تهران و اونجا ببرمت دکتر...(البته اگه رییس جان بهم مرخصی بده آخه تازه دیروز از مرخصی برگشتم)...
رها جونم تو دیگه خیلی بزرگ شدی قشنگ حرف میزنی تمام جملات رو میگی و خیلی خیلی لوس شدی که این شده دغدغه فکری ما و نمیدونیم چه جوری باید تربیتت کنیم.هرچی میخوای فقط با گریه و جیغ های بنفش و با تکرار هزار بار اون چیز درخواست میکنی.مثلا اگه آب بخوای در اوج سکوت یهویی جیغ میزنی و با گریه میگی:آّب اب اب اب اب اب اب اب .....(انقد این کلمه رو پشت هم تکرار میکنی تا آدم بخواد از جاش پا شه و بهنت آب بده روانی میشه) خیلی هم زور گو شدی هرچی بخوای بایدمال تو باشه و هرکار بخوای بکنی باید انجام شه رد خور نداره.باید.
خلاصه میخوام تهرون پیش یک روانشناس هم ببرمت و ببینم باید چه جوری ادبت کنم!!