رها بهمنیرها بهمنی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

رها عشق مامان و بابا

رها بهمنی دختر اسفند ماهی من

بدون عنوان

1392/4/8 9:58
نویسنده : مامان رها
197 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسک ناز مامان

دخترک قشنگم.گاهی دوست دارم ساعت ها بشینم و باهات حرف بزنم.گاهی دوست دارم ساعتها فقط نگات کنم و از شنیدن صدای خنده هات ذوق کنم.دوست دارم از تجربیات زندگیم برات بگم و مثل آدم بزرگ ها نصیحتت کنم.

عشق کوچولوی من ،دوست دارم دستات رو هیچ وقت از تو دستام جدا نکنم .دوست دارم همیشه ببوسمت و در آغوش بگیرمت.

عاشق لحظه هاییم که تو میدوی میای به سمت من و من رو بغل میکنی و غرق بوسه ام میکنی.عاشق لحظه هاییم که سرم رو میذاری رو پاهای کوچولوی نازت و با دستای قشنگت من رو نوازش میکنی و میگی"نازی...نازززززززی".

رهای من، من دیوونه خنده هات شدم.عاشق چشای خوشگلت.عاشق زورگوییهات شدم که هرچی بخوای باید فوری بهت داده شه وگرنه دنیا رو رو سرت خراب میکنی.

الهی مامان قربونت بره که عشق کتابی و نقاشی کشیدن.اگه یه خودکار پیدا کنی تمام زندگی رو نقاشی میکشی .مثل دیشب که دست و پاهای من و بابات رو کلا با خودکار آبی رنگ کردی و ما حق اعتراض نداشتیم و باید گوش به فرمان میموندیم...

رهای قشنگم ،دیگه فقط غذا رو از دست خودت میخوری.از دیروز هر کار کردم خودم بهت غذا بدم قبول نمیکنی و محکم و با تشدید میگی "ننننننننننه". و باید خودت با قاشق غذا رو دهن خودت بکنی و قشنگ تا تهش رو میخوری.گرچه همراه شکمت،دهنت ،صورتت،بینیت،دستات ،پاهات،لباسات،قالی ها،سفره و زیرانداز رو هم سیر میکنی...اما از این حس استقلال زیادیت خوشم میاد.

تاب تاب عباسی کردنت هم همراه قلدربازیه.وقتی تو بخوای سوار شی هیچ بچه دیگه ای حق نداره در شعاع 2 کیلومتری تاب ایستاده باشه.هیچ بچه ای حق نداره حتی در فکرش ه این بیندیشه که تو از تاب پیاده شی و اون سوار شه.انگار ذهنش رو میخونی و شروع میکنی سرش داد زدن "نننننننننه" گفتن.و این مشکل بزرگیه که هروقت میبریمت پارک خصوصا پارک کنار خونه مون که خیلی خیلی شلوغه باهاش رو به رو میشیم.تو اگه سوار شی حاضر نیستی پیاده شی و همراه تمام بچه ها میشینی و جایت رو به هیچ کس نمیدی و اگه خیلی در حقشون لطف کنی اجازه میدی کنارت بشینن و با تو تاب بازی کنن.آخر زورگویی هستی دخترک قشنگم....

جدیدا شیوه راحت حموم بردنت رو یاد گرفتیم .تو که حموم برات اتاق وحشت ود و به محض اینکه پات رو اونجا میگذاشتی شروع میکردی به جیغ کشیدن و داد زدن و گریه کردن و ما مجبور بودیم در اوج گریه هات یه حموم خیلی سر سری ببریمت .حالا یه استخر کوچولو برات خریدیم و تو آشپزخونه پر از آبش میکنیم و تو با کمال میل و با کلی ذوق و شوق میپری تو آب و حالا یکی باید بیاد راضیت کنه تو از آب دربیای....ساعت ها همونجا آب بازی میکنی و قهقهه میزنی و کیف میکنی و و البته من و بابات باید الزاما کنارت باشیم تا با دستتات آب بپاشی رومون و خیسمون کنی و خودت بهمون بخندی...

خلاصه اینکه تو داری روز به روز بزرگ تر و شاداب تر و شیطون تر از قبل میشی و من هرروز بیشتر تشنه و شیدای تو میشم..هرروز از روز قبل سرکار اومدن برام سختتر میشه.خصوصا بعد از تعطیلی ها.مخصوصا شنبه ها که 2 روز با تو بودم و کلی بهت وابسته شدم جدایی از تو برام خیلی سخت میشه.شنبه ها بیشتر از همیشه دلم برات تنگ میشه.

عروسکم ،تو و بابات تنها امید و دلخوشی منین.همه کسم و تمام وجودم شماهایید.دعا میکنم همیشه جمع سه نفره مون مستدام و پر از عشق و شادی بمونه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

زری مامان مهدیار
11 تیر 92 1:19
ما هم از ته دل دعا می کنیم عشقتون مستدام بمونه و روز به روز کانون زندگیتون گرم و گرم تر بشه
انشاا...


ایشالا همه خانه ها گرم و زندگی ها شیرین باشه.علی الخصوص شما زری جونم
مامان آنی
18 تیر 92 20:16
راست راستی شبیه عروسکی رهاجونی
هدا جون ممنون از اینکه به ویانای من رای دادی
من با افتخار شما رو لینک کردم تا این دوتا دخمل ناز باهم دوست بشن

مرسی عزیزم
باعث افتخاره