رها بهمنیرها بهمنی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

رها عشق مامان و بابا

رها بهمنی دختر اسفند ماهی من

بدون عنوان

1392/5/22 8:55
نویسنده : مامان رها
295 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسک من

امروز بعد از 18 روز با تو بودن دوباره برگشتم سرکار....ودیگه خودت حسم رو میدونی.دلم میخواد یه جای خلوت و به دور از دانشجو پیدا کنم و هق هق گریه کنم....دلم برات تنگ شده.دلم برات یه ذره شده قلب من...

و اما از این 18 روز بگم....که سه نفری رفتیم سفر.تقریبا ایران گردی.نصف بیشتر شهرهای ایران رو با هم گشتیم.از یزد و همدان و شهرکرد و سنندج و کرمانشاه و تبریز و بانه و اردبیل و سرعین و آستارا و رشت و قم و تهران و چالوس و بعد دوباره کرمان....

دیشب رسیدیم خونه.بابابزرگت هم از تهران همراهمون اومد کرمان تا بابا پشت فرمون نشینه و خسته نشه...

عکسهای سفرمون(البته این سفر خیلی دل و دماغ عکس گرفتن ازت رو نداشتم )

 

غارآبی سهولان(قبل از رسیدن به غار یه مسیری رو باید با کالسکه بریم)

مغازه های همون غار...

 

تبریز: پارک ائل گنی(اسمش تو این مایه ها بود)...

 

جشنواره تابستانی تبریز:(همون پارک)...

 

رشت ،ساحل صدف....

جاده آستارا تا رشت(مشغول خربزه خوردنی البته روی ماشین)...

 

اینکه چه اتفاقاتی تو این سفر افتاد و چه حسی داشتم و...تو یه پست دیگه مینویسم.

در هرصورت این روزها برای من یک چیز قشنگ به ارمغان داشت و اونم 18 روز با تو بودن و به تو وابسته تر شدن و بیشتر از همیشه عاشقت شدن بود.18 روز ثانیه به ثانیه در آغوشم بودی ...خیلی خوش گذشت.خیلی انرژی گرفتم.

عشق من ،بهت میگم رها تو کجای مامانی؟؟؟دست چپت رو میذاری رو سینه ات و میگی قب(قلب)..

الان دیگه تمام اجزای صورتت رو میشناسی.و هر کدوم رو ازت میپرسم با دستای نازت نشونم میدی...چشم.بینی(با دستت بینیت رو میگیری و میگی بیییییییییییییب)،گوش،مو،دهن(دهنت رو تا ته باز میکنی و دستت رو میکنی تو دهنت،انگار باید توش رو نشون بدی)،دست،پا،دل،قلب....

هرچی بهت میدیم میگی"مس"یعنی مرسی...

با صدای آهنگ ناخود آگاه شروع میکنی به رقصیدن.حتی اگه تو چرت باشی و یا در اوج گریه و جیغ زدن باشی باز به رقصت ادامه میدی

میچرخی.آرنجت رو میزاری کنارگوشت و شروع میکنی به چرخیدن.البته با آهنگ مخصوص خودش که بیشتر کردیه...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

زری مامان مهدیار
20 مرداد 92 10:23
ایشالا که لحظه لحظه ی سفر بهتون خوش گذشته باشه مامانی با احساس و مهربون
امروز برای رها جون هم حسابی سخت می گذره که بعد از 18 روز از مامانی دور شده
ولی به جاش یه تجدید قوای حسابی کردین خدا رو شکر


آره خدا رو شکر خیلی روحیه ام عوض شد
مامان آنی
22 مرداد 92 12:30
وای چه سفر جالب هداجونی من هم عاشق مسافرتم عکس های رها جون قشنگ هم جالب بود
مامان ایمان جون
1 شهریور 92 7:14
چه عکسای قشنگی,مخصوصا عکس کنار دریا خیلی ناز شده همیشه به سفر و گردش چاره چیه مامانی,باید ساخت